یکی بود یکی نبود. در یک مزرعه سرسبز در گوشهای از یک دهکده سرسبز، حیوانات از دست دهقان به ستوه میآیند اینکه برای کار کردن شلاق بخورند، به مقدار غذایی که میگیرند راضی باشند، برای شام دهقان و خانوادهاش توی قابلمه بروند به کشتارگاه فروخته شوند و ... دیگر از این بردگی خسته شدهاند و باید برای به دست آوردن آرمانهایشان و به دست آوردن آزادی مبارزه کنند ...آزادیی که حق هر حیوانیست
بعضی از مفاد این قانون عبارتند از اینکه .... هیچ حیوانی حق نداردحیوان دیگری را به زود به کاری وادار کند. هیچ حیوانی حق ندارد از شلاق استفاده کند. هر موجودی که روی دو پا راه برود دشمن است. هر کس که کت و شلوار بپوشد دشمن است. فرستادن حیوانات به کشتارگاه ممنوع است و در ابتدا همه چیز خوب و عالی به نظر میرسد. حیوانات با شور و اشتیاق برای بهتر شدن مزرعه کار میکنند. غذای فراوان در اختیار دارند و در کل از زندگی لذت میبرند و خوکها کم کم دارند به اسطورههایی تبدیل میشوند که آزادی و امنیت را برای همه حیوانات به ارمغان آوردهاند. اما این شادی خیلی طول نمیکشد کم کم موجودی غذاهای ذخیره شده در انبار تمام میشود. و مزرعه در حال بایر شدن است. پس خوکها از حیوانات میخواهند که برای بقا و حفظ استقلال مزرعه کار کنند. مقداری از تولیدات به مصرف خوراک میرسد و خوکها تصمیم میگیرند باقیمانده محصولات را بفروشند. اما داد و ستد با انسانها ممنوع است. پس بعد از شور و مشورتی محرمانه نیمه شب یکی از مفاد قوانین که روی دیوار مزرعه نوشته شده پاک میشود و جایش را قانون جدیدی میگیرد که به خوکها اجازه تجارت با انسانها را میدهد. به این ترتیب پول و ثروت وارد مزرعه و در واقع وارد جیب خوکها میشود
پس خوکها تصمیم میگیرند برای کسب درآمد بیشتر تولیدات را افزایش دهند و این نیازمند این است که حیوانات بیشتر و بیشتر کار کنند. اما به زور کار کشیدن از حیوانات خلاف مقررات است. چاره معلوم است. یکی دیگر از قوانین پاک میشود این روال تغییرات ادامه دارد تا جایی که حیوانات از دست خوکها به تنگ میآیند اما این فرآیند تغییر قوانین آنقدر آرام آرام و با دقت انجام میشود که حیوانات تقریبا باور کردهاند که قوانین از اول همینطور بوده. در نتیجه برای مقابله با خوکها حرکتی نمیکنند. و هر حرکتی هم که توسط حیوانات کمی باهوشتر انجام شود بشدت بوسیله خوکها سرکوب میشود... و این داستان همچنان ادامه دارد تا جایی که شرایط زندگی حیوانات مزرعه به وضعیت قبل از بیرون راندن دهقان باز میگردد و این بار اوضاع کمی بدتر هم شده چون کسی توان مقابله را ندارد
صحنه آخر داستان مهمانیای است که که افتخار شروع روابط و اتحاد بین خوکها و انسانها برگذار شده. مهمانیای که خوک ها در حالی که روی دو پا ایستادهاند، کت و شلوار پوشیدهاند و شلاق به دست دارند در آن حاضر میشوند
دروود
متاسفانه هیچی از ایران و ایرانی باقی نمونده که بخواهیم از آن محافظت کنیم .چهار نفر از هم دوره ای های من از کشور خارج شدند ،تا دو ماه دیگه یکی از صمیمی ترین دوستانم کشورش را ترک میکنه ،همه آنها دارای موقعیت اجتماعی و اقتصادی خوبی هستند ،چند بار سعی کردم که منصرفشون کنم اما اونا بر این باورند که چیزی برای از دست دادن ندارند
آیا شما هم چنین اعتقادی دارید ؟
قلعه ی حیوانات واقعا یکی از بهترین کتابهایی بوده که خوندم!!!!!! آهنگ پس زمینت هم زیباست .فکر کنم اثر احمت کچ باشه؟نه؟
کاش مسئولین ما همون قوانیننی که حیوانات بطور غریزی ازش تبعیت میکنند را رعایت میکردند. اون موقع شاید دیگه 3هزار میلیارد اختلاس نمیکردند
ممنون از اينكه به وبلاگ من سر ميزنيد مطلبتون هم عالي بود مثل هميشه
جرج اورول.............تونقد به نظام کمونیستی در دهه هفتاد این کتاب زیبارو نوشت اما تو هر زمانی هر جامعه ای که گرفتار نظامهای ایدئولوژیک ودیکتاتور مآبانه باشه رو تحت پوشش قرار میده...............................خیلی خوب خلاصه نویسی شده است...............................سپاس
بسیار عالی ....این کتاب و کتاب 1984را همیشه من خیلی نزدیک به زمان خودمان می بینم
حالا اینو بشنو
تا حالا تو صف وایسادی برا پرداخت جریمه هات؟
میدونی برا 2سال خدمت اجباری باید چقد بری بیای تا اعزام شی؟
تا حالا ی مامور راهنمایی رانندگی زیقی شده جوری باهات برخورد کنه ک انگاری پادشاهه؟ی اعزام ب پارکینگ میزنه کلی پول جرثقیل و خلافیو ازین داستانا...
تا حالا شده زنگ بزنی کلانتری بگی دزد گرفتیم مامور نفرستن؟بعد ببینی یکی که شال یا روسریشوعقب گذاشته بگیرن؟
قلعه حیوانات در سال 1945 منتشر شده ولی داستان این کتاب رو می تونیم در حکومت های خودکامه ای که از بدو پیدایش انسان تشکیل شده و در زمان های آینده هم وجود این حکومت ها ادامه خواهد داشت مشاهده کنیم
درود مهران جان
اشاره جالبی به این پدیده کردید و البته منهم باید یاد اوری کنم که این پدیده در ایران تازه نیست و فقط محدود به زندانیان سیاسی در بند نمیشه برای واضحتر شدن سخنم باید اشاره کنم به همان زندانیان سیاسی فعال که رژیم واقعا از بودنشون وحشت داره .. نه میتونه اونهارو از صحنه حذف فیزیکی کنه و نه ازاد.. بنابر این بر خوردش با این زندانیان در ظاهر همانند قبل اما در عمل خواستار رهایی به هر نحوی از دست اونهاست چرکه اگر اونها باز هم در صحنه باشن حالا یا ازاد یا در بند هم توجه جهانیان رو به خود جلب میکنه و هم در داخل زیر سوال قرار میگیره پس چه بهتر این افراد از ایران بیرون برن.. دادن مرخصی به زندانیان سیاسی یکی از فرصت هایی هست که رژیم به انان میده و البته انها هم نا خواسته از این فرصت استفاده کرده و با هزاران مشقت از ایران خارج میشن البته برای جلوگیری و رفع ابهام باید یاد اوری کنم که خود زندانی اصلا از این موضوع اطلاغ نداره و خوب مسلما از ترس جان همون کاری که اگر ما باشیم انجام میدیم اونهم انجام میده... و اما در اینجا رژیم خیلی ساده هم از دست انها راحت شده و هم در برابر جامعه جهانی دیگه بهانه ای برای انتقاد نداره.. و اما ... و اما جوانی که اندیشه داشت. قدرت تفکر داشت ازادیخواه با ارمانهای بلند و عشق به میهن و وطن درون خونش میجوشید و برای رسیدن به هدفش شکنجه شد.. زندانی کشید اکنون در انطرف مرزها به کسی تبدیل شده که در واقع تمام مبارزاتش براش شدن خاطره.. فکرش و اندیشه اش منجمد میشه و در واقع به فردی اخته شده تبدیل میشه و این اون چیزی هست که حکومت خواسته و ارزوش بوده .. همان نهلیسم
برای محسن برادر عزیزم... تو را من چشم در راهم شباهنگام
در ادامه فراماسونر و درخواست خواننده های عزیز
باد تا فانوس شیطان را بر آویزم ، بر بلند کاج کوچه بن بست
65090 بازدید
35 بازدید امروز
8 بازدید دیروز
98 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian