در انحنای عبوث کوره راه خسته بیبازگشت
دوباره، دلتنگی، غريبانه میپيچد
تا از نظرها پنهان شود
با عالمی اندوه
با عالمی افسوس
با عالمی من
کی به انحنای غربت این راه میرسم؟
شايد فردا
شايد ساعتی ديگر
آری بريده ايم از فردايی كه پيش رو داريم
دستهايمان را به طنابی گره زده ايم ، كه
تا رو پود آن از رشته های فرسوده است
سوار بر قايقی از بادبانهای شكسته
هر دو رهسپاريم به مقصدی نامعلوم
رهسپار سفری بی بازگشت
در آسمان تيره و تار
نمی دانيم نهايت راه كجاست
انتهای زمان
نهايت غريبی يمان
در جادهای پوچ و بي مقصد به راه افتادیم
غافل و ساده به اميد چشمی سبز تر در ان سوی اب
تا به نانی راضی شویم
جاده ای بی جنبش از معنويت
اه تو بگو : کجای ان خاک به قوم اريايی ما می ايد ؟
کدامين اوج ؟
در شهری که چشم های مردمانش به اندازه يک دل ما خالی است
به دنبال کدامين همزبان می گردیم ؟
در شهری که مردمانش به اندازه يک زمستان زبانشان سرد است
به دنبال چه ميگردیم ؟
يک مشت خاک وطن
به هزاران کاخ انجا می ارزد نهايت غريبی يمان
ممنون،بله من متوجه هستم ولی ظاهرا ............اوففففف هیچی بیخیال،ارزش نداره کل کل کنیم چون بهر حال احترام به بزرگتر واجبه
فقط یه سوال عجیب دارم که خیلی ذهنم رو مشغول کرده.
چطوره که نظرات شما قبل از تایید من داخل وبلاگم نمایش داده میشه؟
کو آب و برق مفتی
کو پول نفت که گفتی
هیج ملتی نخورده
.... ...............
برای محسن برادر عزیزم... تو را من چشم در راهم شباهنگام
در ادامه فراماسونر و درخواست خواننده های عزیز
باد تا فانوس شیطان را بر آویزم ، بر بلند کاج کوچه بن بست
65075 بازدید
20 بازدید امروز
8 بازدید دیروز
83 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian