×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

آوای سکوت و عصیان

× حکایتی عجب است این ندیده‌ای که چه‌سان به تیغ کینه فکندند مان به کوی و گذر چراغ علم ندیدی به هر کجا کشتند زدند آتش هر جا به نامه و دفتر شاملو
×

آدرس وبلاگ من

avayeshab.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/avayeshab

سکوت وعصیان

من دیروز در خانه ای را کوبیدم که سالخوردگی اش را در سکوت مبهم تخته های پر حرفش پنهان کرده بود

 بار اول صدایی نشنیدم برای بار دوم در را کوبیدم در باز شد و من تنهایی را دیدم

 سلام

تنهایی : سلام باز هم که تویی .. این بار چرا؟؟

مگر بار های گذشته دلیلی داشتم ؟

تنهایی : نمی دانم اما بیا خوش امدی

سرم را به زیر انداختم و با شرمساری سرشار از خوشحالی و اندکی غم به داخل رفتم

تنهایی : چه می خوری برایت بیاورم؟؟کتاب یا سیگار ؟

بااندکی تردید بلند و قاطع گفتم هر دو

تنهایی : از سکوت چه خبر شنیده ام این روز ها زیاد میانه ی خوبی با او نداری

چشمانم را بستم و با بی اعتنایی خاص با کلامی زیر لب گفتم اری من دوست بهتری پیدا کرده ام

تنهایی : اری دیروز او را میان ملودی دردناکی که از کوچه های اطراف می امد دیدم و او بمن گفت که تو این روز ها با عصیان رفیق شده ای.. اما دلیلش؟

دلیلش شاید تنها زمان و مکانی باشد که امروز و شاید فردا در ان قدم گذاشته و خواهم گذاشت

تنهایی در حالی که سیگارش را روشن می کرد گفت: نمی دانم راه درازیست بین این دو اما هر دوشان را دوست دارم ولی یادت نرود که دوستمان همین جا در ان گوشه که تو هنوز بیادش انجا می نشینی بلند گفت : سکوت سرشار از سخنان نا گفته است .... از حرکات نا کرده .. اعتراف به عشق های نهان...و شگفتی های بر زبان نیامده ...در این سکوت حقیقت ما نهفته است .. حقیقت تو و من

با سر تایید کردم چون راهی نداشتم تنها پناهگاه من برای ارامش انجا بود و شاید او هم راست می گفت عصیان مرا تنها گذاشت در دریای بیکران اشتباهاتم

تنهایی : اری دوست من بفرما شاید دوباره هنگامی که از این خانه بیرون رفتی عصیان را ببینی و شاید حرفی برای گفتن نداشته باشی

 آری درست می گویی من تنها هنگامی که تمام می شوم اینجا می ایم و برای رفاقت با عصیان احتیاج به همنشینی با سکوت دارم تو می توانی مرا یاری کنی؟

تنهایی با لبخند سردی که تکرار های بیهوده ی زندگی من را فریاد میزد گفت : اری این بار هم شما را در میان سومین سکوت موومان دوم سمفونی البینونی به هم خواهم رساند

سرخوش تر از همیشه به تنهایی نگاه کردم و خندیدم و قرارمان را برای روز پنجشنبه ساعت چهار در میان سومین سکوت موومان دوم سمفونی اول گذاشتیم
 
......................

بعد از چندین روز و بعد از چندمین بار فیلتر شدن باز هم امدم خیلی با خودم کلنجار رفتم تا اینکه بیایم و دوباره آدمی مجازی در این صفحه ها باشم. آمدم به هر جان کندنی که بود . چهارمین وبلاگ و پروفایلم رو باز کردم و این رو میدونم که شاید بازهم هک بشم نمیدانم چرا هر وقت این اتفاق برام میافته و وقتی از مرز فیلترها و سانسورها که کار آسونی هم نیست میگذرم بر میگردم در حالیکه مشغول درست کردن و نوشتن مطلب در وبلاگ هستم ناخوداگاه به یاد این جمله میافتم .. شاید بر اثر علاقه زیادی باشه که به فیلم پاپیون و از اون بیشتر به بازیگر خوب و توانای اون استیو مک کوئین دارم ...

...... من هنوزم زنده ام .....

چهارشنبه 4 آبان 1390 - 2:33:43 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://cheshmane_too.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 5 آبان 1390   12:21:04 PM

سلام مادرم:
شنیدم خواهرم عاشق شده.
شنیدم شبها به رویا هم آغوشِ عشقش شده.
مادرم بگو بدانم..مردش عاشق هست.مادرم ،مَردش مَرد هست
مادرم این روزها گرگها نقاب مردی زده اند ...گرگها مردانگی را به سخره گرفته اند...
... مادرم از کودکی به دخترت آموختی بکارتِ تنش ناموسِ ما جماعت است!!!!.
مادرم بگو بدانم... هیچ گفتی بکارتِ دلش قیمت چند است؟؟؟؟؟
مادرم میترسم
میترسم از نازکی بکارتِ دلش و درندگی این قوم مردنما
مادرم به خواهرم بگو
بکارتِ دلش جلوه زن بودن اوست
به او بگو
دلش را به حجله کسی برد که زن بودن را می فهمد....که لایقِ لطافت اوست

http://avayeshab.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 5 آبان 1390   12:37:53 AM

 درود

خانم آزاده عزیز باید خدمت شما عرض کنم مطلبی که شما در وبتون گذاشتید یه مطلب سیاسی اما  در قالب طنز هست و منهم برای شما مطلب سیاسی نگذاشتم بلکه تصاویری رو انتخاب کردم که با  مطلبتون هماهنگی داشته باشه.

امیدوارم شما خانم محترم هم متوجه باشید که اصولا مطلب سیاسی به چی گفته میشه  و به چه صورت بیان میشه چه در قالب طنز و چه در قالب شعر

موفق باشید

http://marshal.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 5 آبان 1390   12:03:59 AM

سلام دوست عزیز،مرسی که نظر میذاری واسه وبلاگم ولی من اصلا علاقه ای ندارم که وبلاگم بسته بشه پس ممنون میشم مطالب سیاسی واسم نفرستید

http://alester.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 4 آبان 1390   8:54:49 PM

درود سکوت جان

خوش اومدی

http://asalbanoo.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 4 آبان 1390   7:35:50 PM

gashang bud

http://saeedgolzar.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 4 آبان 1390   7:33:38 PM

مرسی

http://sourena.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 4 آبان 1390   7:05:17 PM

WELCOME!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

www.cloob.com/mohsenhacker

ارسال پيام

چهارشنبه 4 آبان 1390   4:53:59 PM

درود بر سکوت شب. خوش اومدی

r

rmm

http://hamvatan.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 4 آبان 1390   1:57:11 PM

درود بر دوست عزیزی  که وجودت چون قطرات باران زیباست 

نمیتوانم شادیم را از حضور دوباره ات پنهان کنم

باید باشی و باید بمانی چون این خانه از آن ماست

هیچگاه خانه ات را --سرزمین پاک و اهورایی ات را به خصم واگذار مکن

ما هستیم چون مالک این خانه ایم و بیگانه را هموطن نمیدانیم و نمیخوانیم

هر کجای ایران از میر جاوه تا تهران ..از مرند تا بندر جاسک ..از تایباد تا خرمشهر سرزمین ماست 

برایش جنگیدیم و از دست دشمنش رهانیدیم

باز هم میجنگیم و از دست دشمن نجاتش میدهیم 

با من بمان  همیشه پایدار و مقاوم

http://eyvaay.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 4 آبان 1390   12:49:41 PM

زندگي

تو دفتر زتدگي روي کاغذ دوست داشتن و روي يادداشت عزيزم ديرت نشه و......اينا برگه هاي دفتر عمر من و توست نذاريم با بي توجهي هامون خراب شه نذاريم عمرمون رو پاي کساني هدر بديم که حتي به اندازه ي يک ارزن هم برامون ارزش قايل نيستن چه خوبه تا اخر عمرمون دعاي خيري پشت سرمون باشه نه اينکه دلي رو بشکنيم و نفرين تمام ورقه هاي زندگيمونو سياه کنه همه چيز قشنگه به شرطي که ما خرابش نکنيم همه ي صداها ترنم باران نيست هر دستي دست ياري رسان نيست گاهي شيطان داره همين دورو بر ها تاب بازي ميکنه و خوشش مياد مارو سر کار بذاره و کمي بخنده پس مواظب باشيم از دفتر زندگيمون غافل نشيم که يه وقتي تو دستاي شيطان ببينيمش 

http://faryadirani.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 4 آبان 1390   11:12:21 AM

اینجا، ستاره‌ها همه خاموشند

اینجا، فرشته‌ها همه گریانند

اینجا شکوفه‌های گل مریم،

بیقدرتر زخاک بیابانند

اینجا نشسته بر سر هر راهی

دیو دروغ و ننگ و ریاکاری

در آسمان تیره نمی‌بینم

نوری ز صبح روشن بیداری

دروود بر بانوی ایرانی

فروغ فرخزاد

خوش آمدی سکوت

واضحه هر جا سکوت باشه  هیچ صدایی نیست ،اما تو هر جا قدم بزاری غوغا بر پاست ، پاینده و استوار باشی 

زنده باد آزادی

جاوید ایران

http://mry_hbp.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 4 آبان 1390   10:58:31 AM

ضمنا ورود پاچه خوارها ،‌مزدورها و آدم هاي دو رو و دغل و نيرنگ باز اكيداً‌ممنوع

http://mry_hbp.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 4 آبان 1390   10:47:53 AM

دوستي نه آتش است كه خاموش شود و نه حديث است كه فراموش شود.

بازگشت مجدد دوست عزيزم سركار خانم سكوت را به سايت تبريك گفته و از اينكه به كوري چشم دشمنان و بدخواهان ايشان همچنان به فعاليت خود ائامه ميدهند بسي خوشحال و خرسندم. تا كور شود هر آنكه نتواند ديد

http://mry_hbp.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 4 آبان 1390   10:32:13 AM

حقيقت زندگي :هرچي مهربونتر باشي بيشتربهت ظلم ميکنندوهرچي صادقترباشي بيشتربهت دروغ ميگندوهرچي خودتوخاکيترنشون بدي واست کمترارزش قايلندهرچي قلبتواسونتردراختياربزاري راحتترلهشميکنند

http://bebeka.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 4 آبان 1390   8:00:09 AM

بعد از تو من که تو را تعقیب میکردم رفتم پیش تنهایی تو.به بینم این کیه تو رااموزش میدهد تا این وبلاگ های زیبا را بنویسی.در زدم .باز در زدم زمان زیادی سپری شد تا صدایی امد و گفت باز که امدی مگر بیکاری . رفتم داخل گفتم استاد .تنهایی من سکوت نیستم. گفت شما کی هستی .گفتم دل باخته صدای خاموش. من همان اعصیان هستم.کسی که نمیتواند نا برابری و نا عدالتی را ببیند .چکار کنم تا این جوانان از خواب بیداربشوند.گفت زمان میخواد بلاخره یکی یکی هرکس از خواب بیدار میشوند چه خواب خرگوشی باشی چه مثل خرس خوابیده باشی. زمانش میرسد. کفتم این سکوت چرا دنبال من میگرد. گفت او از فریاد های نا گفته غم باد گرفته باید او راکمک کنی تا بتواند جیغ بزند .همه دردهای نا عدالتی ها را بیرون بریزد.اعصیان در دگرگونی شخصیت داشته باشد.او قلمش  رازود زود میشکنند. و ناراحت میشود .به او چیزی بده تا حرفهایش جهان را به لرزه در بیاورد .صدایش همه را از خواب غفلت بیدار. کند.من از پیش او رفتم تا سکوت های زیادی را به صدا در بیاورم

http://bebeka.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 4 آبان 1390   7:56:46 AM

زمانی که نقش استیو مک کویین را داشتم و فیلم پروانه ها را بازی میکردم.نمیدانستم که روزی هم به زندان میافتم برای همین فیلم فرار بزرگ را هم بازی کردم که اگر دل مرا زندانی کردند بتوانم فرار کنم اینجا کفتارهای گرسنه زیاد هستند تا بتوانند دل تو را هک کنند.پس باید اماده بود تا حبس شدی بتوانی فرار کنی.

آخرین مطالب


برای محسن برادر عزیزم... تو را من چشم در راهم شباهنگام


در ادامه فراماسونر و درخواست خواننده های عزیز


فراماسونری


رمان استر


قلعه حیوانات....جرج اورول


گریز زندگی


استيون هاوكينگ


باد تا فانوس شیطان را بر آویزم ، بر بلند کاج کوچه بن بست


گرگ درون


آوانگارد


نمایش سایر مطالب قبلی

پیوند های وبلاگ

آمار وبلاگ

65120 بازدید

24 بازدید امروز

41 بازدید دیروز

121 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements